خداوندا برای دوستانم دعا میکنم

در این روزهای سال دلشان را چنان در جویبار زلال رحمتت شستشو دهی که هر جا تردیدی هست ایمان،زخمی هست مرهم،نومیدی هست امیدواری وهر جا نفرتی هست عشق جای ان را فرا گیرد.انشاءاله .بچه ها یادتون باشه زندگی پراز ارزش های دست یافتنیست،اما اگربه انها اجازه رد شودن دهیم ممکن است دیگر هیچ وقت نصیبمان نشودبرای همین سعی کن که اولین شانس را دریابی 

خوانندگی  

با  سلام به دوستدارن موسیقی

من عابد  هستم مسلط به دوتا ساز گیتار ،ویلن ۵ سال سابقه هنری در زمینه موسیقی دارم که تازگی ها شروع کردم برای ساخت اولین البومم که تاکنون ۸۰ ٪ کار آماده است اگه خدا بخواد  وارد ارشاد میشه برای گرفتن مجوز تو این البوم اساتید زیادی با من همکاری میکنن.این وبلاگ رو همینجوری درست کردم راستش نمیدونستم تو همین مدت کوتاه دوستای زیادی پیدا بکنم و این شاءاله در روزهای اینده ادرس وب سایت رو براتون میزارم با تشکر از همه کسانی که برای حمایت از خواننده های جوان سی دی های اورجینال خریداری میکنن

                                   با  تشکر عابد

پسرک هیچی نداشت جز یه سازو یه صدا.... عاشق دختره شود اروم،اروم وبی

صدا...با دل عاشق وپاک،چه زود افتاد میون زندون چشم های اون دختره با یک

نگاه...صدای پر سوزی داشت یه دل پرخونی داشت...روحش از اینه بود،قلبش از

 جنس طلا....پسرک سادگی کرد دخترک دلداری کرد....قلب هاشون صاف وزلال

شادو از قصه جدا...قول زندگی دادن دست عاشقی دادن....بهاری شود دلاشون پر

 شود از یاد خدا....اما پاییزکه رسیدبرگ های عاشقی ریخت ....گل نشود عشق

اوناغنچه،غنچه پلاسید....یکیشون عقل و برید یه دل تازه خرید...دست عشقش رو

 کشیدبا یکی دیگه پرید...دختره با غریبه رفت وپر کشید....حالا پسرک تنها شوده

با همون ساز وصدا...عشقمون خاطره شوددل ها بی عاطفه شود...نامه هاش دیگه

یه ورق باطله شود...پسره غصه منم،همدم قصه منم حالا اون رفته واون عاشق

خسته منم....اون که دل داده منم ساده ساده منم...اونی که ترانه مرگ و سر داده

منم...نمیاد وقتی میادمرده توی کفنم...نمیاد وقتی میاددیگه پوسیده تنم،دیگه پوسیده تنم .....

سلام ووقت بخیر خدمت دوستای گلم از اینکه چند ماهی به وبلاگم سروسامانی ندادم بایدببخشید این دوتا ترانه ناقابل امیدوارم که خوشتون بیاد وحتما برام نظر بزارید .مرسی

بی من نرو

خیلی دلم گرفته از این همه جدایی.....گذشت قدیم وحالم من کجا و تو کجایی.........

خیلی گرفت از حالم همش دلم میگیره........اون قدر قدم میزنم تا نفسم بگیره........

هرجا میرم به فکرتم فکربرادرم بسه...........میخوام همش صدات کنم اسمت برام مقدس.....

میرم ولم کنین بری فراموشم کنی ...........با بی کسی و انتظار منو هم اغوشم کنی.......

بی من نرو تنهام نزار بی کسیمویادم نیار........واسه تو داره جون میده این دل تنگ وبیقرار.......

بی تو هوای این اتاق همیشه سرد وساکته......دل پیشه چشم توباپیش نگاه پاکته

نگاه اینه

هجم کاریه سکوتم با ترانه پرنمیشه............خلوتام با خاطرات عاشقانه پر نمیشه ..........

تو نگاه اینه گم شود همه بودو نبودم........همه ترانه های که برای تو سرودم...........

عاشق رنگ صداتم ولی چشمام پر درد............باغچه دلتنگی من باغی از گل های زرد.........

اما وقتی تو نباشی موندنم فقط بهونست......... هم صدا با بی پناهی غزل های عاشقونست.....

میرم اون ته جاده جای پای من میمونه.......جای پای عابری که مقصدش رو نمیدونه.........

مرکب نور

ندارد برگ گل طاقت هجوم خشک سالی رو.....کسی دیگر نمی فهمدغم دستان خالی را....

دراین دنیای پر افسان که شیطان حکم میراند......دریقا درد انسان را که میفهمد که میداند....

شراره اتش عصیان گرفته دامن مارا........بیا با نگاه خود بگیر از ماهم مارا..... ...

سوار هر کویر از ما بیا با غیرت توحید ..........بگیر از ما شب مارا به تیغ شعله خورشید .....

با تشکر لطفا درنظرتون اسم ترانه رو هم ذکر کنید مرسی.

مطالبی درباره نامه عمر بن الخطاب به یزدگردسوم

  • نامه عمر بن الخطاب

  • از عمر بن الخطاب خليفه مسلمين به يزدگرد سوم شاهنشاه پارسيزدگرد: من اينده روشنی برای تو و ملت تو نمي بينم مگر اينکه پيشنهاد مرا بپذيري و با من بيعت کنی. تو سابقا بر نصف جهان حکم می راندی ولی اکنون که سپاهيان تو در خطوط مقدم شکست خورده اند و ملت تو در حال فروپاشی است. من به تو راهی را پيشنهاد می کنم تا جانت را نجات دهی.
    شروع کن به پرستش خدای واحد، به يكتا پرستی، به عبادت خدای يكتا که همه چيزرا او آفريده. ما برای تو و برای تمام جهان پيام او را آورده ايم، او که خدای راستين است.
    از پرستش آتش دست بردار و به ملت خود فرمان بده که آنها نیز از پرستش آتش که خطاست دست بکشند، بما بپیوند الله اکبر را پرستش کن که خدای راستين است و خالق جهان.
    الله را عبادت کن و اسلام را بعنوان راه رستگاری بپذير. به راه کفر آميز خود پايان بده و اسلام بياور و الله اکبر را منجی خود بدان.
    با اين کار زندگی خودت را نجات بده و صلح را برای پارسيان بدست آر. اگر بهترین انتخاب را می خواهی برای عجم ها ( لقبی که عربها به پارسيان می دادند بعمنی کودن و لال) انجام دهی با من بيعت کن.
    الله اکبر

    خليفه مسلمين
    عمربن الخطاب


  • پاسخ يزدگرد به عمر:

  • از شاه شاهان، شاه پارس، شاه سرزمینهای پرشمار، شاه آریایی ها و غیر آریایی ها، شاه پارسيان و نژادهای دیگر از جمله عربها، شاه فرمانروایی پارس، يزدگرد سوم ساسانی به عمربن الخطاب خليفه تازیان:(لقبی که پارسیان به اعراب نهادند به معنی سگ شکاری)
    به نام اهورا مزدا آفریننده زندگی و خرد
    تو در نامه ات نوشته ای می خواهی ما را به راه راست هدایت کنی، به راه خدایراستينت، الله اکبر، بدون اينکه هیچگونه آگاهی داشته باشی که ما که هستیم و چه را می پرستیم.
    اين بسیار شگفت انگیز است که تو لقب فرمانروای عربها را برای خودت غصب کرده ای آگاهی و دانش تو نسبت به امور دنیا به همان اندازه عربهای پست و مزخرف گو و سرگردان در بیابانهای عربستان و انسانهای عقب مانده بیابان گرد است.
    مردک، تو به من پيشنهاد می کنی که خداوند يكتا را بپرستم در حالیکه نمی دانی هزاران سال است که ایرانیان خداوند يكتا را می پرستند و روزی پنج بار به درگاه او نماز می خوانند. هزاران سال است که در ایران، سرزمین فرهنگ و هنر اين رویه زندگی روزمره ماست.
    زمانیکه ما داشتیم مهربانی و کردار نیک را در جهان می پروراندیم و پرچم پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک را در دستهايمان به اهتزاز درمی آوردیم تو و پدران تو داشتند سوسمار میخوردند و دخترانتان را زنده بگور می کردید.
    شما تازیان که دم از الله می زنید برای آفريده های خدا هیچ ارزشی قائل نیستید ، شما فرزندان خدا را گردن می زنید، اسرای جنگی را می کشید، به زنها تجاوز می کنید، دختران خود را زنده به گور می کنید، به کاروانها شبیخون می زنید، دسته دسته مردم را می کشید، زنان مردم را میدزدید و اموال آنها را سرقت می کنید. قلب شما از سنگ ساخته شده است. ما تمام اين اعمال شیطانی را که شما انجام می دهید محکوم می کنیم. حال با اينهمه اعمال قبیح که انجام می دهید چگونه می خواهید به ما درس خداشناسی بدهید؟
    تو بمن می گویی از پرستش آتش دست بردارم، ما ایرانیان عشق به خالق و قدرت خلقت او را در نور خورشید و گرمی آتش می بینیم. نور و گرمای خورشید و آتش ما را قادر می سازد که نور حقیقت را ببینیم و قلبهايمان برای نزدیکی به خالق و به همنوع گرم شود. اين بما کمک می کند تا با همدیگر مهربانتر باشیم و اين نور اهورایی را در اعماق قلبمان روشن می سازد.
    خدای ما اهورا مزداست و اين بسیار شگفت انگیز است که شما تازه او را کشف کرده اید و نام الله را بر روی آن گذارده اید. اما ما و شما در یک سطح و مرتبه نیستیم، ما به همنوع کمک می کنیم ، ما عشق را در میان آدمیان قسمت می کنیم، ما پندار نیک را در بین انسانها ترویج می کنیم، ما هزاران سال است که فرهنگ پيش رفته خود را با احترام به فرهنگ های دیگر بر روی زمین می گسترانیم ، در حالیکه شما به نام الله به سرزمینهای دیگر حمله می کنید، مردم را دسته دسته قتل عام می کنید، قحطی به ارمغان می آورید و ترس و تهی دستی به راه می اندازید، شما اعمال شیطانی را به نام الله انجام می دهید. چه کسی مسئول اينهمه فاجعه است؟
    آیا الله به شما دستور داده قتل کنید، غارت کنید و ویران کنید؟
    یا اينکه پیروان الله به نام او اين کارها را انجام می دهند؟ و یا هردو؟
    شما می خواهید عشق به خدا را با نظامی گری و قدرت شمشیر هایتان به مردم یاد بدهید. شما بیابان گردهای وحشی می خواهید به ملت متمدنی مثل ما درس خداشناسی بدهید. ما هزاران سال فرهنگ و تمدن در پشت سر خود داریم، تو بجز نظامی گری، وحشی گری، قتل و جنایت چه چيزی را به ارتش عربها یاد داده ای؟ چه دانش و علمی را به مسلمانان یاد داده ای که حالا اصرار داری به غیر مسلمانان نیز یاد بدهی؟ چه دانش و فرهنگی را از الله ات آموخته ای که اکنون می خواهی به زور به دیگران هم بیاموزی؟
    افسوس و ای افسوس ... که ارتش پارسيان ما از ارتش شما شکست خورد و حالا مردم ما مجبورند همان خدای خودشان را اين بار با نام الله پرستش کنند و همان پنج بار نماز را بخوانند ولی اينکار با زور شمشیر باید عربی نماز بخوانند چون گویا الله شما فقط عربی می فهمد.
    من پيشنهاد می کنم که تو و همدستانت به همان بیابانهایی که سابقا عادت داشتید در آن زندگی کنید برگردید. آنها را برگردان به همان جایی که عادت داشتید جلوی آفتاب از گرما بسوزند، به همان زندگی قبیله ای ، به همان سوسمار خوردن ها و شیر شتر نوشیدنها.
    من تو را نهی نمی کنم از اينکه اين دسته های دزد را ( ارتش تازیان) در سرزمین آباد ما رها کنی ، در شهر های متمدن ما و در میان ملت پاکیزه ما.
     آریایها بخشنده، خونگرم و مهمان نوازند، انسانهای پاک به هر کجا که بروند تخم دوستی، عشق ، آگاهی و حقیقت را خواهند کاشت بنابراين آنها تو و مردم تو را بخاطر اين کارهای جنایتکارانه مجازات نخواهند کرد.

سخن عشق از زبان انواع گل!نظر یادتون نره

 سرخ:عشق اتشین مرا بپذیرغنچه:برای سخنی بار قلبم لرزیدمیخک:قلبم را به تو تقدیم میکنمشقایق:زندگیم فقط به خاطر عشق توستبنفشه:همیشه بیاد من باشاطلسی:نمیدانم مرا دوست داری یا نهمحمدی:تورا از صمیم قلب میپسندمشب بو:در شب مهتابی لبان غنچه ایت را میبوسمهمیشه بهار:عشق تو برای همیشه در قلب من رخنه کردهداوودی:از صدای دلنشینت لذت میبرماشرفی:این هدیه را از من بپذیراقاقیا سفید:عشق پاک نتیجه ازدواج وخوشبختیستمیمون:یک بوسه میخوام نه بیشتریخ:نکنه از عشق نا امیدی کنیتاج خروس:از دوریت سرگردان شده املادن:گاهگاهی از من یاد کنسفید:چه کنم میسوزم با عشقمینا:بی وفا به دل داده خود رحم کنکاملیا:فداکاری در راه عشق خوشبختی می اوردزرد:چهره ام در فراقت زرد شودسنوبر:شهرت عشق خود را به جهان دادیساعتی:در واپسین زندگی خوشبختی تورو میخوامپژمرده:افسوس که بهای عشق را نا چیز بنداشتممریم:پای کرامتی تو درود میفرستمکوکب:چرا بیهوده قلبم را افسردی؟رازقی:شفا بهبودی تورا ارزو دارمسنبل:تو منزله باغ پر گلی هستی که دلدادگان را از تو نتیجه ای نیستلاله:تو که مرا غم زده میخواهی این من واین دل درد مندمبیدمشک:اگر میسوزم وخاکستر میشوم گناه از بخت نا مساعد من است تو را میبخشمرازیانه:هر چند در بوم نیستی ولی نگاهت نگاه من استناز:ناز و دلربایست که جامعه را به قیامت میدوختنیاسمن:از من نخواه که جز راستی سخن نگویم من شیفته توامیاس:دستی است که دامندلدار را میگیردو زبانی است که تمنا میکندچای:بختم بیدار وطالع میمون استهرزه:حساس ومشکلاتم به عشق گذشته حسرت میخوردحنا:رنگ سرخ خودم را به عنوان یادگاری به تو میبخشمشپوری:به تو اطمینان میدهم که از جنجال خوردن در عشق ما شویی ندارممروارید:این اواز خون دلداده ای است که برای اخرین بار سخن میگویدسوری:عزیزم با من مهربانتر از گذشته باشعباسی:تو سایه امید وسرچشمه منیشمعدانی:عشق لازمه زندگی است وبدون عشق نمیتوان زنده بمانیمنرگس:خود را در این هوا سزاوارعقاب نمیبینمیاس:از عشق نا امیدم مکن که ارزو دارمحسرت:افسوس که با من نامهربانیشب گرد:روزها درپی عشقت وشب ها در خواب وخیالتبی برگ:اعضای بدنم همه گی عاشق تو هستنرز:چهره ام برافروخته ات را در نظر دارمنگین:نگین زندگیم انگشتری در حباب استعروس:دوستت دارم نه به اندازه عمرم چون عمرم روزی تمام میشودپیچک:پروانه وار دور عشقت میگردم مرا دریابعنبه:به یادخوش بویی تو افتادمقاصدک:نامه هایم قاصدکهای عشق مندههمایی:عشقت مانند پرنده دلم سایه افکندزنبق:گوش به خود اون مده دشمن تراستهامور:در روز عشقت شناور ترماشکی:مروارید وار در راه عشقت اشک میریزمفیروزه:فیروزه های عشق را به من بده تلافی میکنمنیلوفر:عاشق رنگ نیلوفریه چشمانت هستمسوسن:چشمان فریب زده عشقم سوءزنان به تو نگاه میکندثریا:عزیزم اسرار عشقمان را فاش نکننسترن:اگه با من باشی در عشق موفقیشیدا:عزیزم دیوانه عشقت هستمسنوبر:به عنوان یه هدیه از تو یه بوس میخوامپیازی:عزیزم پیازهای عشقم را در قلب تو کاشتمیوسف:در بیابانهای عشقت گم شودم راهنمایم باشصفوران:چرا از من رنجیدیطاووسی:چرا با من دورنگی من طرفدار توامگاوزبان:چرا زبانت را به تمنا مبل دلت باز نمیکنیواژگون:نکنه پشیمان شوی

کپی برداری از دفتر خاطراتم

تقیدم به تو......

 

اهل فوتبال هستی؟ پس بخون حالشو ببر و نظر حتما"بدین

                           ((بازی روزگار))

       بی بهانه سلام

پرچم کمک داور سرنوشت مدت هاست که به علامت افساید ماندنشادیها بالاست٫نتیجه سرنوشت من و زمستون با هم به تساوی کشیده شود در حقیقت بازی به نفع تو تمام شود.تقدیر گلهای نهایی را منحل کردتا مبادا تو با گل لبخندت دروازه سکوت مرا بشکنی سرنوشت حتی ثانه ای وقت اضافه برای باز پس گرفتنانتقامم از غم تو منظور نکرد٫قلب من بیشترین گل ها رااز توخورد تودروازه قلبم را با مهارت عجیبی گشودی وتوجیح دادی دروازه قلبم همچنان بسته بماند.شنیدم تکل از پشت کارت قرمز دارد اما نمیدانم چرا آن لحظه که سرنوشت به تنها بخش باقی مانده از آرزوهایم پشت پا زد داورها کجا بودند؟هیچ کس حتی کارت زرد هم نشان نداد.چرا داورها خطا های سرنوشت را نم یبینند؟زیبای من سکوت تو خطای مهمی است که پنالتی دارد.زیبای من غمت آرزوها را دور میکرد.مدتهاست که دفاع آخر قلب مرا مسدوم کردی یادتو دایم در کنار دروازه قلبم  با ضربه های ازاد آتیش به جانم میزند.حقا که تو دروازه خود را بستی ونقطه دل ضعیف دل رسوای مرا یافتی٫زیبای من قضیه یک کرنر ساده نیست تواز همه طرف به من گل زدی.درد و دلهایم را به اوت نزن. به خدا اینها سکوت های هوای یک نفس نیستند٫ضدحمله هم نیستند که رفعشان کنی٫زیبای من نزار مزاق تو را در همین بازی نخست دور از چشم شرکت کنندگان در مساقه جام پیکار حذفم کنن.زیبای من تو چه اسان مرا از اوج جدول ارامش به دسته اخر دلواپسی فرستادی٫من از تو گل خوردم حالا که درکم میکنی از تقدیر برایم اوانتاژ بگیر٫زیبای من تو در۹۰دقیقه صبوری تحمل هم رهایم نمیکند.تورا به خدا تجدید نظر کن٫تودیگر کارت قرمز نشانم نده.کسی که تنها گناهش ٫خطایش٫دیوانگی اوست کارت قرمز نشانش دهد.زیبای روزگارم محرومم نکن بگذار تماشایت کنم.من با دیدار تو از دنیا و زمین و تقدیر را خواهم بوسید وبا افتخار در پیش کسوتی در عشق برای همیشه با جام زندگی خداحافظی خواهم کرد.

         تقدیم به کسی که دیوانه وار دوستش دارم

                

خاطرات تلخ عشق پیشنهاد میکنم حتما"بخونین

یه روزکنار اینه ایستاده بودم ودر چشمان زلال اینه خیره شدم.مثل همیشه اگرگیسوانش را افشان میکرد مثل ابشار طلایی روی شانه هایم جاری میشود هنوز هم اگر به چشمانش جاری میکشیدجام زلال دیدگانش پر از اشک میشود.هنوز همان عشقی که........ میخواست یک لحظه دلم لرزید وبه یاد گذشته افتادم وبه یاد اون روزها پوزخندی میزدم.اومراتنها گذاشت اما چرا؟مگر گناه من چه بود؟مگرتونبودی که میگفتی بدون تونمیتونم یه لحظه زنده بمونم؟پس چی شود اون همه غول وقرار؟قطره اشک شتابان روی گونه هام جاری شود.ارام از کنار اینه امدم وکنار تختم دراز کشیدم ودفتر را باز کردم.همان دفتری که درد ودلهیم رو میزدم واز رنج دفتر رو خط خطی وسیاه میکردم.همان سنگ وصبوری که بعد از رفتن توهمدمم شود.عزیزم سلام٬سلام مهربانم٬عزیزتراز جانم این یکی دیگر از نامه هایست که برای تو مینویسم.برای توکه بی وفایی امروز برای چند صدمین باربه یاد تو افتادم.به یاد روز های قشنگمان وبه یادروزهای که قلبت با عشق اشنا بود.تو شاهزاده ارزوهام بودی آه...........چطورتونستی؟چطور راضی شودی که تنهام بزاری ودلم رو بشکنی وبری.آخربه چه جرم نکرده ای مرا محکوم کردی و رفتی؟توکه تحمل غم من رو نداشتی.........اما تو رفتی ومن غمگین دارم اشک میریزم .......اما تو رفتی ومن غمگین دارم اشک میریزم اما تو........شاید دیگر عاشق نیستی چون دلت نمیسوزه وناراحت نمیشی .....آه ای بیمعرفت.........یادم افتاد به او که میگفت....... دلم میخواد برای هم نامه بنویسیم واز احساسمون بگیم.این نامه ها حکم گنج رو دارن .لبخند تلخی زدم.چه گنجی!گنج اخرین نامه اش رو باز میکنم وبرای شما عزیزان میخونم گنج خاک خورده اش که۵سال قبل نوشته بود.با عشق نوشته بودبا احساس پاک!برای من......نوشته بود.نمیدانم باتمام روحم!توراکه در چارچوب نگاهت مهربونی قاب شده وبا هر لبخندت هزاران پروانه شوق در دلمبه پرواز در میان .با من چه کردی ای اشنای غریب !اوای مهر را که نواختی مسحور شودم وقتی به سویم امدی با کوله باری ازعشق ٬باسبدی ازگلهای سرخ با یک دنیا صداقت با یک جهان وفا وبا کلماتی سرشاز از عاشقانه وزیبا .......توگنجینه عشق را در دل یاقوت لبخند را برلب داشتی و من چشم بستم به هر چه غیر تو بود .آه ای غریبه بامن چه کردی.........اشک امانم را بریده بود وطاقت نیاوردم ودباره شروع کردم.امروز از تو رنجیده ام٬دلم شکست٬احساس میکنم تنهام٬تنها تر از همیشه خود را با پیکر بی جان ازعشق یا نا آرام تنهایم؟عشق را به من دادی زندگی رو از من گرفتی............... شما دوستان عزیز بگین من با این موضوع چه جور کنار بیام تورو خدا منوراهنمایی کنید.باتشکر که وقت گذاشتین وخاطراتم رو خوندین .مرسسسسسسسسسسسسسسسسی

                                                                                          

                                                  

                                          ( عشق از نظر دبیران)

                                     

دبیرزیست:عشق مرضی است که میکرب ان را از چشم وارد قلب میکند

                          دبیرشیمی:تنها اسیدی است که بر قلب اثر میکند

دبیرفزیک:قلب انسان مانند اهنی است که هر نوع عشق را جذب میکند

                         دبیرجغرافیا:مانند مهاجریست که خارج بر قلب وارد میشود

دبیر دینی:تنها یک محبت غیر شوعی است که خداوندبرای بندگانش فرستاد

                           دبیر تاریخ:تنهاسلطانیست که دنیابرای ان میجنگد

                                                                                      

شعر اولین تراک کارمه   نظر بدین حتما

با تشکر از همه دوستان

از شما تشکر می کنم بابت اینکه من رو حمایت می کنید از شما دوستان عزیز ممنون هستم که به من نظر دادین     این وبلاگ رو همین جوری ساختیم بعدا ً آدرس بهترین وبلاگ موسیقی رو میدم

اهنگی که  ساختیم شعرش اینه    با شرکت موسیقی

میدونم خیلی سخته باور زندگی            بی تو که دل دیگه دل نمیشه به همین سادگی بی تو

به همین سادگی بی تو             

میدونم .............میدونم            

اما از بس تلخ شده اینجای قصه      که کنار هم خیلی دوریم مثل نبض یه پرنده پشت شیشه

نبض من میزنه واست                که اینم گفتی از ساده دلیشه          بس  که این عاشقی سرده 

بس که شکستن تو بی صدای              این روزا همش فکر می کنم به جدای ..........................